دو شرط لازم برای قبولی نماز
آن نمازی روی قلب انسان مۆثّر است که با حضور قلب باشد، نه هر نمازی. حضور قلب هم، ابتدا متوقف بر دو چیز است: یک؛ فراقت وقت و دو؛ فراقت قلب.
مطلق نماز مستحب موجب تطهیر قلب نمیشود!
باید قلب را، هم با حالت تأدیب کرد و هم با عمل خارجی. حالت عبارت از خشیت است. در روایت است که خداوند به حضرت عیسی خطاب فرمود: «یا عیسى أدب قلبك بالخشیة»[1]. از طرفی هم در روایتی از امام صادق (علیهالسلام) بود که حضرت در باب عمل فرمودند: «إِنَّ الْقَلْبَ یَحْیَا وَ یَمُوتُ »؛ قلب زنده میشود و میمیرد، آن موقع که زنده شد؛ « فَأَدِّبْهُ بِالتَّطَوُّعِ ». «وَ إِذَا مَاتَ فَاقْصُرْهُ عَلَى الْفَرَائِضِ »؛ من این جمله را توضیح ندادم، بعد متوجّه شدم که چه بسا ممکن است در کار یک اشتباهاتی بشود.
یعنی اگر بخواهی قلب را از نظر عمل ادب کنی، با چه عملی باید این کار را بکنی؟ حضرت فرمود: با تطوّع. تطوّع عبارت از نافله است، نمازهای نافله مستحبّی را تطوّع گویند. چون ذیل آن روایت، هست که؛ «وَ إِذَا مَاتَ فَاقْصُرْهُ عَلَى الْفَرَائِضِ»[3]؛ یعنی واجبات. ما هم نماز واجب داریم و هم مستحب.
آیا مطلق نماز مستحب، موجب تأدیب قلب، یعنی تطهیر قلب از حبّ ما سوی الله، میشود؟ نه؛ مطلقاً این طور نیست. چه بسا آن موقع که نماز مستحبّی میخواند، فکرش آن طرفتر از دنیا باشد. حبّ به پول، مال، جاه و مقام داشته باشد.
نمازی مۆثر است که با حضور قلب باشد!
آن نمازی روی قلب انسان مۆثّر است که با حضور قلب باشد، نه هر نمازی. حضور قلب هم، ابتدا متوقف بر دو چیز است: یک؛ فراقت وقت و دو؛ فراقت قلب. در بین عبادات، یک عبادت است که مخلوق با خالقش و عبد با ربّش در آن، بدون واسطه و رویاروی او سخن میگوید و آن نماز است. در نماز، عبد با ربّش سخن میگوید و با او مواجهه دارد. کدام نماز است که چهره به چهره میشود و عبد، ربّش را میبیند؟ کدام نماز است که موجب میشود، انسان دل از ما سوی الله ببُرد و تمام سراسر دلش را، حبّ به معبودش، فرا بگیرد؟ آن نماز است که، یک؛ فراقت وقت را رعایت کرده باشد و دو؛ فراقت قلب را. تازه این دو مقدّمه هستند.
تعریف فراقت وقت:
معنای فراقت وقت، رعایت اوقات موظّفه برای نماز است. یعنی انسان در شبانه روز، یک وقتی را برای نماز خالی کند. وقتی را خالی کند، که میداند در این وقت، هیچ کاری نباید بکند، این نماز مۆثّر است. مثلاً ظهر که شد، کارهایش تمام شود. آن وقت وقتی است که باید همه کارها را کنار بگذارد و برود سراغ نماز. یک وقتی را برای نماز، خالی کند.
تعریف فراقت قلب:
فراقت قلب، یعنی در این وقت که میخواهم نماز بخوانم، دلم را از تمام تعلّقاتی که دارد و افکاری که در آن است، فارق کنم. در نماز به فکر مال، جاه، اولاد و مسائل غیر خدا نباشم. در این وقت که میخواهم نماز بخوانم، روی دلم به سوی خدا باشد.
مثالی برای فراقت قلب:
مثلاً میخواهم با شخصیّت بزرگی صحبت کنم و در بین صحبت، رویم را طرف دیگر کنم، با یک کس دیگری مشغول شدم. این کار معنا ندارد. فراقت قلب یعنی، دل در موقع عبادت به چیزی مشغول نباشد. میگویند: فراقت قلب فشار دارد و برای انسان مشکل است. ولی انسان باید این را بداند، که اگر این حاصل نشود هیچ چیزی دستگیر او نمیشود. تازه این دو، مقدّمه هستند برای اینکه انسان در وادیای برود که آن وادی، روح و حقیقت عبادت است. روح و حقیقت عبادت، عبارت است از حضور قلب. حضور قلب است که به نماز ارزش میدهد چه نماز واجب و چه مستحب.
اقسام حضور قلب:
1- درک اجمالی:
حضور قلب که عبارت از ثنای خدا است، به دو نحو است؛ یکی به نحو اجمالی است و دیگری به نحو تفصیلی. اجمالی یعنی این مثالی که استاد من(رضواناللهتعالی) میزد. لا اقل در نمازت این حالت را داشته باش، که در مقابل و حضور چه کسی هستی؟ چه کسی را توصیف میکنی؟ گرچه وصفهایش را ادراک نمیکنی و به کنه آن نمیرسی، ولی اجمالاْ این را بفهم. به این میگویند: درک اجمالی.
2- درک تفصیلی:
درک تفصیلی مربوط به من و شما نیست. مربوط به اولیای خاص خدا است، که وقتی نماز میخواند و میگوید: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» آن چیزی که او میگوید و اینکه من میگویم، از زمین تا آسمان فرق دارد. هر دو یک جمله میگوییم و یک وصف میکنیم، امّا من فقط میدانم که این وصف از اوصاف خدا است. امّا به کنه این وصف نرسیدم. البته چون اولیای خدا مراتب دارند در اینجا هم مراتب وجود دارد.
بفهمیم در مقابل چه کسی هستیم
آن چیزی که ما در باب تطهیر قلب میگوییم مۆثّر است، این است که در روایت بود که؛ آن موقع که دلت زنده است ادبش کن به تطوّع. یعنی قلبت را به آن نمازی که در آن حضور قلب داری، ادب کن. حضور قلب در حد خودت. لا اقل، بفهمی این چیزهایی که از دهانت در میآید چیست؟ گرچه به ژرفای او نمیرسی، امّا بفهمی در مقابل چه کسی هستی.
نافلهای با حضور قلب
آن نافلهای که با حضور قلب باشد، انسان را سِیر میدهد و حبّ ما سوی الله را از دل او خارج میکند. آنجا است که این دل، منوّر به نور الهی میشود، تمام ظلمتهای ما سوی اللّهی از دل خارج میشود و تلۆلۆ پیدا میکند.
حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) با دلش، بر عبادت خداوند روی آورده است!
من یک روایت بخوانم. «روی عن رسول الله(صلاللهعلیهوآلهوسلم) قال: وَ أَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ »؛ امّا دخترم فاطمه، سرور زنهای دنیا و آخرت از اوّلین و آخرین. « وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی »؛ او پاره وجود من است. « وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی »؛ نور چشم من است. « وَ هِیَ ثَمَرَةُ فُۆَادِی »؛ میوه دل من است. « وَ هِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ »؛ او روحی است که در پیکر من است. «وَ هِیَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّةُ »؛ او حوریهای است به شکل انسان « مَتَى قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا »؛ آنگاه که برای نماز و عبادت، در محراب بایستد، « مِحْرَابِهَا بَیْنَ یَدِی رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ »؛ نور او برای فرشتگان آسمانی تلۆلۆ میکند. « كَمَا یَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ »؛ همانگونه که نور ستارگان، برای اهل زمین میدرخشد. «وَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ »؛ خدا به فرشتگانش میگوید: « یَا مَلَائِكَتِی »؛ای فرشتگان من؛ « انْظُرُوا إِلَى أَمَتِی فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ إِمَائِی قَائِمَةً بَیْنَ یَدِیَّ »؛ فاطمه در پیشاروی من ایستاده است. «تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی»؛ از خشیت نسبت به من، بند بند وجودش میلرزد. این حالت کسی است که قلبش مۆدّب به آداب الهی است. «وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِی »؛ او با دلش، بر عبادت من رو آورده است و در عبادت، حضور قلب دارد. « أُشْهِدُكُمْ »؛آی فرشتهها، شماها را گواه میگیرم. « أَنِّی قَدْ آمَنْتُ »؛ من ایمنی بخشیدم « شِیعَتَهَا مِنَ النَّار»[2]؛ آن کسانی که پیرو زهرا هستند را از آتش جهنم ایمنی بخشیدم.
پی نوشت ها :
[1]. تحفالعقول، ص 500
[2]. بحارالأنوار، ج28، ص37
فرآوری : محمدی
بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیانمنبع : پایگاه اطلاع رسانی آیت الله آقا مجتبی تهرانی